برای بزرگ مردی همچون احسان فتاحی

شیر مردی بود که چهارپایه ای را که گردنش را به طناب دار می رساند خود با پاهای خود انداخت تا همانند برخی سیاسیون این خاک ندامت از آزادی خواهی را به زبان نیاورد و با زبانی که دیگر نای چرخیدن نداشت این درس را به من داد که آزادی خواهی ما کردها، فقط با آزادی خواهی ما کردها برای خودمان میّسر است.

بی شک اکنون که به سکوت بزرگ مدعیان آزادی در ایران می نگرم دیگر برایم معیار ممیزی وجود ندارد که آزادی دوست را از آزادی ستیز جدا سازم و این مرا فقط از یک لحاظ آزار می دهد و آن اینکه باید به گفته پیشینیان و پیشکسوتان ملّتم رجوع کنم که سالها بود به ما می گفتند فریب لاف زدن پایتخت نشینان را نخورید که آنها فقط طالب کف زدن شما در پایین تر از سنی هستند که بر آن بر شما روضه می خوانند!.

من شخصاً به عنوان یک شهروند با درجه (از درجه 3 تا بی نهایت) کف برای لاف بزرگان نوظهور این خاک بسیار زدم و اکنون که می بینم اینها خود هنوز مانده اند که کدام طرفیند و نمی خواهند در این دولت میر غضب صفت، موصفاتشان را از کف بدهند، از کردار خود سخت پشیمانم و شرمنده صفات بزرگ مردی همچون احسان فتاحیان هستم که چرا من مثل او میدان مبارزه را اشتباه فهمیدم!.

اکنون به حرفهای بسیاری که قبلاً دور از واقعیت می پنداشتم هر شب فکر می کنم و میانه بیشتر و مستحکمتری بین آنها با واقعیت می بینم تا... .

احسان جان من هم فهمیدم که همه چیز را در نهایت قدرت تعیین می کند و این همه خط قرمز و و سبز و یاسی برای من تو فقط سیاه می تواند باشد. من و تو باید خودمان رنگ را تعریف می کردیم و نکردیم و افسوس.

راستی یک سئوال از خودم دارم که هر کسی می تواند به جای من جواب این سئوال را به خودش بدهد، کجا رفت شعار دفاع از حقوق اقلیت ها که حجت الاسلام کروبی آن را به اندازه منشور کوروش مهم می پنداشت؟ کجا رفت حس انسان دوستی و ارج به کرامت انسانی میر حسین موسوی؟ نکته ای که لازم است بگویم اینکه من به مثابه یک شهروند با درجه(...) از کسی همانند احمدی نژاد هیچ انتظاری ندارم و او را به همان ... بودنش می شناسم و بر این مبنا از او هیچ گله ای نیست. در مقابل این سئوال را برای ذهن مخاطب مطرح می کنم:

1)    که آیا آنچنان که من باور دارم یک انسان کرد در ایران در هر صورتی تحت هر شرایط و حکومتی از ظلم مضاعف رنج خواهد برد، شما هم باور دارید که به این صورت است یا نه؟

2)    اگر نه، پس چرا حتی یک نمونه در تاریخ سی ساله اخیر ایران وجود ندارد که روشنفکران وابسته و غیر وابسته به قدرت غیر کرد، در مقابل اعدام، بی عدالتی، تبعیض، نابرابری طبقاتی، زندانی ها و ترورها و ترورها و ترورهای مکرر روشنفکران و متدینان و سیاسیون ما کردها موضع دفاع گرفته باشند؟

این سئوالی است که این روزها بیشتر کردهایی که در انتخابات اخیر به دنبال دسترسی به حقوق مشروع خود در میان شعارهای انتخاباتی بودند و بیشتر از همه شعار بودن آن را درک کردند، از خود می پرسند. و ممکن است جواب آن را در راهی بیابند که احسان فتاحیان طی کرد، اما نه با آن پایان تراژدیک و نه لزوماً برای رهروان راه احسان، بلکه ممکن است با بهایی بیشتر برای اعدام کنندگان احسان.

روحت شاد و راهت پر رهرو باد.